
یکی از فیلم های غریب سینما که قصد دارم در این بخش معرفی کنم فیلمی به نام"عشق دیوانه وار"است که تصدیق میکنم کمی اسم غلط انداز و خنده داری دارد."عشق دیوانه وار"بیش از روایت مکافات عشق داستان جنایت های عشق است.شاید کسی نداند که بازیگر این فیلم پیتر لور پس از این فیلم بود که به ستاره ای در امریکا تبدیل شد.پیتر لور در این فیلم نقش نابغه دیوانه ای به نام دکتر گوگول را بازی میکند.سرگرمی هر شب این دکتر دیوانه رفتن به تماشاخانه ها و تیاتر های گراند گینیول است،چرا که او تا حدود زیادی با دیدن صحنه های اروتیک،پورنو و خشونت امیز دچار بر انگیختگی جنسی میشود.هنرپیشه زن مورد علاقه اوکه نقشش را فرانسیس دریک بازی میکندبه ناگاه تصمیم به ترک صحنه نمایش و رفتن به سفری دور و دراز با شوهر پیانیستش میگیرد.شوهر پیانیست زن استفان ارلاک نام دارد که نقشش را کالین کلایو بازیگر نقش دکتر دیوانه در "فرانکشتاین"بازی میکند.گوگول به دست و پای زن می افتد و از او میخواهد که جایی نرود و این اغاز شک ها و ترس و لرز های زن است.او صحنه نمایش را ترک میکند ولی از بازی و نمایش تازه ای که اغاز شده بی خبر است.شوهر زن در یک تصادف دست هایش را از دست میدهد و زن برای مداوای او مجبور به التماس از دکتر گوگول است.اینجا قسمت جذاب داستان است چرا که دکتر گوگول دیوانه پس از کمی ناز و عشوه در یک عمل جراحی پیوند اعضا،دست های شوهر مفلوک را پیوند میزند.غافل و بیخبر اما زن بازیگر است چرا که نا اگاه است که گوگول دیوانه دست های یک قاتل و چاقو کش را به جای دست های شوهرش نصب کرده است.هارور و وحشت بی پایان داستان اغاز میشود.روایت به ناگاه از قلب ملودرام به بطن سلاخی،هارور و ادمکشی می غلطد....ترکیبی از ضربات خونبار چاقو ها،بریدن و له شدن سرها و صحنه های سادومازوخیستی چندش اور که دیگر روایت قتل و دست های قاتل نیست بلکه تصویر یک عشق وسواس امیز،فتیشیستیک و نا فرجام است که به دیوانه شدن انسان می انجامد.این صحنه از فیلم یکی از تکان دهنده ترین های تاریخ سینما است. دکتر گوگول دیوانه فریاد میزند:"گالاتیا،گالاتیا....من پیگمالیون هستم.تو مجسمه ای مومی بودی ولی در دست های من جان گرفتی...نمیتوان از "عشق دیوانه وار" گفت و از کارل فروید فقید و یکی از خدایان پانتئون کارگردانی نگفت.کسی که سینمای اکسپرسیونیستی المان و "همشهری کین " ارسن ولز مدیون او و تکنیک های او بود
No comments:
Post a Comment